>

خیبر،خیبریاصهیون-جیش محمدقادمون

یاحسین

خیبر،خیبریاصهیون-جیش محمدقادمون | هفته سوم خرداد ۱۴۰۰

روابط عمومی اخبارکامیاران
خیبر،خیبریاصهیون-جیش محمدقادمون یاحسین

مهمترین اخبار ایران  وجهان  درکامیاران نیوز امروز22خرداد1400

تاريخ : جمعه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۰ | 23:47 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

مهمترین اخبار ایران  وجهان  درکامیاران نیوز امروز21خرداد1400

تاريخ : جمعه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۰ | 3:20 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

مهمترین اخبار ایران  وجهان  درکامیاران نیوز امروز20خرداد1400

تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 23:36 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

مهمترین اخبار ایران  وجهان  درکامیاران نیوز امروز19خرداد1400

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 0:52 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

مهمترین اخبار ایران  وجهان  درکامیاران نیوز امروز18خرداد1400

مهمترین اخبار ایران  وجهان  درکامیاران نیوز امروز18خرداد1400

جهت مطالعه هرخبربرروی تیتر آن خبر کلیک نمائید

خبرویژه-1

انتخابی جام جهانی| بحرین در منامه با 3 گل تحقیر شد/ شلیک سرداران ایرانی به قلب شیخ‌سلمان

انتخابی جام جهانی| بحرین در منامه با 3 گل تحقیر شد/ شلیک سرداران ایرانی به قلب شیخ‌سلمان


برچسب‌ها: مهمترین اخبار , روز منطقه وجهان

تاريخ : دوشنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۰ | 23:46 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

مهمترین اخبار ایران  وجهان  درکامیاران نیوز امروز17خرداد1400

تاريخ : دوشنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۰ | 19:17 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

مهمترین اخبار ایران  وجهان  درکامیاران نیوز امروز15خرداد1400

تاريخ : شنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 5:50 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

مهمترین اخبار گروهک های ضدانقلاب   درکامیاران نیوز امروز

تاريخ : شنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 3:44 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

یک خانواده در محور پیرانشهر به نقده زنده در آتش سوختند

یک خانواده در محور پیرانشهر به نقده زنده در آتش سوختند

یک خانواده در محور پیرانشهر به نقده زنده در آتش سوختند

کامیاران نیوز:در حادثه تصادف یک دستگاه خودروی سواری پراید با تریلی اعضای یک خانواده ٣ نفره در محور پیرانشهر به نقده، زنده زنده در آتش سوختند.

به گزارش کامیاران نیوز،در حادثه برخورد شدید یک دستگاه پراید با یک دستگاه تریلی که در محدوده «روستای قارنا» در محور پیرانشهر به نقده اتفاق افتاد، متاسفانه سه نفر از اعضای یک خانواده در داخل ماشین گرفتار شده و در آتش سوختند. محور

در این حادثه سواری پراید پس از برخورد با تریلی دچار حادثه آتش سوزی شد و متاسفانه قبل از رسیدن عوامل اورژانس بعلت سوختگی شدید و گرفتار شدن در میان شعله های آتش جان خود را از دست آمدند. محور

اعضای این خانواده ۳ نفر (پدر، مادر و یک کودک) ساکن شهر نقده بودند.

به گزارش هه وال موکریان، عملیات اجرایی چهاربانده کردن محور پیرانشهر به نقده همچنان پس از سالها وعده و قول مسئولان هنوز به سرانجام نرسیده است و متاسفانه هر چند وقت یکبار شاهد بروز چنین حوادث تاسف باری در این محور که به جاده مرگ مشهور است، هستیم.

هه وال موکریان


برچسب‌ها: حوادث وتصادفات , مرگ های دردناک , آتش سوزی وحوادث غیرمترقبه , اخباراستان آذربایجان غربی

تاريخ : جمعه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۰ | 23:46 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

روزنامه اصلاح‌طلب: گشت ارشاد مدیران لرزه بر اندام طبری‌ها انداخت

روزنامه اصلاح‌طلب:

گشت ارشاد مدیران لرزه بر اندام طبری‌ها انداخت

سفر آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی به خوزستان

کامیاران نیوز:روزنامه اصلاح طلب آفتاب یزد به حمایت از طرح گشت ارشاد رئیسی پرداخت.

به گزارش کامیاران نیوز، روزنامه اصلاح‌طلب آفتاب یزد در گزارشی با اشاره به جمله «ما گشت ارشاد برای مدیران خواهیم داشت» که رئیسی در دومین مناظرات انتخاباتی عنوان کرد، نوشت:

دوسالی از اجرایی شدن این طرح در قوه قضائیه می‌گذرد، دوره‌ای که با حضور آیت‌الله رئیسی به عنوان دوره تحول در این قوه نام گرفت و در آن مفسدان از حقوق بیت‌المال خلع ید شدند و امثال طبری‌ها راهی زندان!

حالا اما به نظر می‌رسد قرار است این طرح تنها در یک قوه باقی نماند و درسطوح مختلف مدیریتی جاری و ساری شود تا پایانی بر راحت‌طلبی‌ها، سوء‌استفاده‌ها و حقوق‌های نجومی در مناصب اجرایی باشد.

گشت ارشاد مدیران نیاز جامعه امروز ماست

محمدحسن قدیری ابیانه، فعال سیاسی در این خصوص گفت: ما واقعا نیاز به ساز و کاری داریم که مثل گشت ارشاد عملکرد مدیران در سطوح و حوزه‌های مختلف را تحت تعقیب قرار دهند و پیگیری کنند. ما نیاز داریم که ببینیم مدیران در سطوح مختلف دچار فساد شده‌اند یا خیر.

وی افزود: باید هم دستگاه قضائی و هم قوه مجریه به اختلاس‌ها و مال اندوزی‌های غیرقانونی و دست‌اندازی به بیت المالی که در اختیار قوه مجریه بوده رسیدگی کنند. ایجاد گشت ارشاد مدیران کار بسیار خوبی است. دولت برای این که موفق باشد باید مدیریت‌ها، نهادها و دستگاه‌ها را ضدعفونی کند و برای این کار نیاز است میکرب‌هایی که به جان بیت المال افتاده‌اند کنار گذاشته شوند.

مدیران متخلف از گشت ارشاد مدیران بترسند

حسن فدایی، مدیر آموزش کرسی حقوق بشر نیز در این خصوص گفت: «گشت ارشاد مدیران» شاید در وهله نخست به ذهن متبادر کند که قرار است مثل همان حالت‌های کمیته و غیره برخورد شود در حالی که این طور نیست. در قوه‌قضائیه آیت‌الله رئیسی ثابت کردند با متخلفان برخورد می‌کنند. اگر شخصی متخلف باشد به تعبیر روایت «الخائن الخائف» همیشه می‌ترسد. کسی که تخلف کرده باشد خودرو پلیس و مامور ببیند می‌ترسد. پس از اگر گشت ارشادی هم به وجود بیاید، متخلفان باید بترسند.

وی افزود: اگر به طور جدی با فساد، تخلف و مرتکبان جرائم، مقابله و تقابل نشود، قطعاً مشکلات قوه قضائیه چند برابر می‌شود. ان‌شاءالله با حضور آیت‌الله رئیسی در قوه مجریه دست مفسدان و مرتکبان جرائم قطع می‌شود و کار قوه قضائیه کمی سبک‌تر می‌شود.»

گشت ارشاد مدیران زمینه‌ساز شایسته سالاری است

سعید باقری، وکیل دادگستری نیز معتقد است مهم‌ترین بخش‌هایی که نیاز به ارشاد، نظارت و اصلاح دارند مدیران مملکت اند. اگر مدیران مملکت اصلاح شوند قطعاً جامعه نیز تحت تاثیر اصلاحات و رفتارهای درست مدیران مملکت و موسسات دولتی قرار خواهند گرفت.

مهدی نورایی، دانش آموخته دکتری حقوق و عمومی دانشگاه تهران و پژوهشگر پژوهشکده شورای نگهبان نیز در این خصوص گفت: ما از مجموعه شرکت‌های دولتی بیش از ۷۵۰۰ عضو هیئت مدیره داریم. عملکرد مالی این شرکت‌ها بعضاً به درستی شناسایی نمی‌شود. سود و سهم دولت از این شرکت‌ها به درستی شناسایی نمی‌شود. رفتار و عملکرد اعضای هیئت مدیره شرکت ها، کارگزاران اقتصادی نظام در سراسر کشور در کنار کارگزاران سیاسی و بخش‌های دیگر بسیار نقش ویژه و تعیین‌کننده در وضعیت فعلی جامعه دارد.»

وی تصریح کرد: گشت ارشاد مدیران می‌تواند ناظر بر این عملکرد که درآمدهای عمومی رادر اختیار دارند باشد و این‌ها مورد دقت و نظارت و بازرسی صورت گیرد. مردم در اوج فشارهای اقتصادی قرار داشتند اما چنانچه ملاحظه شد در گمرکات اقلام مورد نیاز مردم انباشته شده بود و بعضاَ فاسد شده بود و به دست مردم نرسید. گشت ارشاد مدیران باید بتواند تخلفات مدیران را شناسایی و برخورد لازم را با آن‌ها داشته باشد.

هوشنگ مقبولی، وکیل پایه یک دادگستری هم در این‌باره گفت: در حال حاضر، ابزارهای نظارتی و قانونی همانند بازرسی‌ها و کمیسیون‌های تخلفات اداری به جهت درگیر شدن با بروکراسی اداری و موانع قانونی، کارایی لازم در بهبود وضعیت اداری را نداشته و ندارد. وجود و تشکیل چنین گشت‌های ارشادی در بدنه دولت آینده، می‌تواند به طور غیرمستقیم یک حرکت پیش رونده برای احیای سلامت اداری باش. مدیران و کارمندانی که توان انجام وظایف قانونی را ندارند جای خود را به کسانی که توانایی لازم برای خدمت به مردم در چارچوب سلامت اداری را دارند خواهند داد. در اینصورت سیستم اداری براساس ساختار اداری «سلامت محور» حرکت خواهد کرد.

مشرق


برچسب‌ها: روزنامه های اصلا طلب , آفتاب یزد , حمایت ازرئیسی

تاريخ : جمعه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۰ | 23:10 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

عکس/ گردهمایی حامیان رئیسی در میدان ولیعصر(عج)

عکس/ گردهمایی حامیان رئیسی در میدان ولیعصر(عج)

کامیاران نیوز:گردهمایی حامیان سید ابراهیم رئیسی در میدان ولیعصر(عج) تهران عصر امروز جمعه ۲۱ خرداد با سخنرانی علی نیکزاد رئیس شورای هماهنگی ستادهای مردمی سید ابراهیم رئیسی نامزد انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مشرق

 

 


برچسب‌ها: اخبارتهران , سیدابراهیم رئیسی , علی نیکزاد , انتخابات ریاست جمهوری

تاريخ : جمعه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۰ | 23:4 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

اینجا با لندکروز ضدگلوله نمیشه رفت+ عکس

اینجا با لندکروز ضدگلوله نمیشه رفت+ عکس

اینجا با لندکروز ضدگلوله نمیشه رفت+ عکس

به گزارش کامیاران نیوز، یک کاربر در توئیتی نوشت: چه حس خوبی داره این عکسا توی این سال‌های بعد انقلاب عکس چنتا مسئول رو دیدین که رفته باشن به حرف کشاورزا گوش بدن؟! شاید چون با لندکروز ضدگلوله نمیشه رفت سر زمین نرفتن بالاخره هم ماشین خاکی میشه هم لباس آقایون. اما منِ کشاورز زاده بهتون میگم، حمایت از کشاورز یعنی تولید،اشتغال،ثروت.

اینجا با لندکروز ضدگلوله نمیشه رفت+ عکس

اینجا با لندکروز ضدگلوله نمیشه رفت+ عکس

مشرق


برچسب‌ها: سعید جلیلی , انتقادازدولتی ها

تاريخ : جمعه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۰ | 22:20 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

فرش های ایرانی در محل کار سیاستمداران مشهور جهان  عکس

تاريخ : جمعه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۰ | 22:18 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

حکم برکناری تاجگردون

تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 17:36 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

ارتش سوریه سخنگوی نظامی «جبهه النصره» را به هلاکت رساند

تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 17:30 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

سیدخالدحسینی: مردم از عملکرد ‌دولت گله‌مندند / رضایی برای کاهش "تورم و بیکاری" ‌برنامه دارد‌

سیدخالدحسینی:

مردم از عملکرد ‌دولت گله‌مندند

رضایی برای کاهش "تورم و بیکاری" ‌برنامه دارد‌

‌رئیس ستاد انتخاباتی ‌رضایی‌ در استان کردستان: مردم از عملکرد ‌دولت گله‌مندند / رضایی برای کاهش "تورم و بیکاری" ‌برنامه دارد‌

کامیاران نیوز:رئیس ستاد انتخاباتی "محسن رضایی" در استان کردستان گفت: متأسفانه عملکرد نامطلوب دولت، شرایطی در کشور پیش آورده که موجب نارضایتی و گله‌مندی مردم از وضعیت زندگی شده است.

به گزارش کامیاران نیوز، سید خالد حسینی ظهر امروز در نشست خبری با اصحاب رسانه که در خبرگزاری تسنیم در سنندج برگزار شد، با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی؛ به تشریح فعالیت‌های انجام شده در این ایام انتخاباتی پرداخت و اظهار داشت: ستاد محسن رضایی در 10شهرستان استان به جز کامیاران آغاز به کار کرده است.

وی با بیان اینکه بیشتر تبلیغات ما در این دوره در فضای مجازی است، گفت: متأسفانه عملکرد نامطلوب دولت، شرایطی در کشور پیش آورده که موجب نارضایتی و گله‌مندی مردم از وضعیت زندگی شده است.

حسینی با ابراز تأسف از اینکه دولت‌های گذشته تنها از چند استان تشکیل شده و این بی‌توجهی به اکثر استان‌های کشور را می‌رساند، گفت: دولت آقای رضایی به همه قومیت‌های کشور به یک چشم نگاه می‌کند.

وی با تأکید بر ضرورت انتخاب نیروهای اهل تسنن به عنوان مدیران ارشد کشور تصریح کرد: محسن رضایی در صورت رئیس جمهور شدن به نیروی انسانی هر استانی توجه کرده و برنامه خاصی برای تامین نیازهای هر استان در خود آن استان دارد که نتیجه آن رضایتمندی مردمی و کاهش قیمت محصولات مصرفی مردم است.

رئیس ستاد انتخاباتی "محسن رضایی" در استان کردستان بیان کرد: یکی دیگر از قول‌های محسن رضایی به مردم هزینه درآمدهای مالیاتی هر استان در خود استان است.

وی با اشاره به اینکه حداکثر اشتغال بانوان در استان زیر 10درصد است، عنوان کرد: رضایی در صدد ایجاد اشتغال‌های خانگی برای بانوان خانه‌دار است.

رئیس ستاد انتخاباتی "محسن رضایی" در استان کردستان بکارگیری نیروهای جوان اهل سنت و فکر آنان در مدیریت کشور را یکی از خواسته‌های مردم استان در قالب نظام جمهوری اسلامی خواند و اظهار کرد: افزایش یارانه‌ها 45هزارتومانی به 450هزار تومان برای هر نفر با حذف یارانه دهک‌های بالای جامعه از راهکارهای محسن رضایی برای کمک به معیشت مردم است.

وی با بیان اینکه اگر بخشی از تسهیلات اعطایی به بانک‌ها بازگردانده شود بسیاری از مشکلات حل خواهند شد، گفت: متأسفانه عمده مشکلات داخلی و کنونی کشور ناشی از بی‌تدبیری مسئولان دولتی است که در دولت آینده با روی کار آمدن دولت انقلابی برطرف خواهد شد.

حسینی با اشاره به اینکه کاهش تورم و بیکاری از دغدغه‌های اولویت‌دار محسن رضایی در صورت ریاست جمهوری است، تأکید کرد: از مردم درخواست داریم برای تحقق این وعده‌ها، در پای صندوق‌های رأی شرکت کنند.

وی با اعلام اینکه به هیچ عنوان قرار نیست رضایی از کاندیداتوری انتخابات کنار بروند، تصریح کرد: مردم منطقی تصمیم بگیرند و احساسی عمل نکنند.

رئیس ستاد انتخاباتی "محسن رضایی" در استان کردستان یادآور شد: عدم حضور مردم در پای صندوق‌های انتخابات هیچ دردی از درد مردم دوا نمی‌کند چراکه این مردم هستند که باید سرنوشت کشور خودشان را انتخاب کنند.

تسنیم


برچسب‌ها: انتخابات ریاست جمهوری , انتخابات1400 , محسن رضائی , سیدخالدحسینی

تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 1:20 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

امام جمعه اهل سنت کامیاران مشکلات موجود کشور تنها با انتخاب کاندیدای اصلح ریاست جمهوری برطرف می‌شود

امام جمعه اهل سنت کامیاران

مشکلات موجود کشور تنها با انتخاب کاندیدای اصلح ریاست جمهوری برطرف می‌شود

مردم با چشم باز و بصیرت در انتخابات شرکت کنند

کامیاران نیوز:امام جمعه اهل سنت کامیاران گفت: انتخاب رئیس جمهور اصلح که با حضور آگاهانه و با بصیرت مردم محقق می‌شود زمینه‌ساز عبور از مشکلات موجود است.

مشکلات موجود کشور تنها با انتخاب کاندیدای اصلح ریاست جمهوری برطرف می‌شود/مردم با چشم باز و بصیرت در انتخابات شرکت کنند

 به گزارش کامیاران نیوز،ماموستا سیدمحسن حسینی عصر امروز در همایش ائمه جمعه و جماعت شهرستان‌های دهگلان و کامیاران که با موضوع اهمیت مشارکت حداکثری در انتخابات در سالن اجتماعات مرکز بزرگ اسلامی در سنندج برگزار شد، اظهار کرد: وقتی پیامبر مکرم اسلام، می‌خواستند قرآن تلاوت کنند دو نفر از مشترکان در طرف راست و دو نفر دیکر در سمت چپ حضرت می‌ایستادن و با صوت زدن و شلوغ کردن اجازه نمی‌دادند صدای قرآن به گوش دیگران برسد در چنین شرایطی از سوی خدا ندا آمد« این پیامبر خدا وقتی قرآن تلاوت می‌کنید ما بین شما و آنها حجابی مستور قرار دادیم.

وی تصریح کرد: منظور از حجاب مستور حجابی است که از دیده‌ها پنهان است مانند، کینه، عداوت و حسادت که پرده ضخیمى میان انسان و شخصى که مورد کینه و حسادت او است ایجاد مى‌کند.

امام جمعه کامیاران در ادامه به اهمیت مشارکت در انتخابات هم گریزی زد و گفت: ما در طول عمر انقلاب در دوره‌های مختلف انواع تفکرات از احزاب را به عنوان ریاست جمهور از تندرو، راست و چپ و غیره تجربه کرده‌ایم، اما مشکلات مردم حل نشد امروز وظیفه جامعه روحانیون این است که با بصیرت‌افزایی زمینه انتخاب فرد اصلح را فراهم سازند.

ماموستا حسینی خاطرنشان کرد: مردم باید با چشم باز و بصیرت در انتخابات شرکت کنند، این رسالت و وظیفه شرعی است.

وی گفت: تعهد، ارادت‌مندی به مردم و مردمی بودن بهترین مولفه‌ برای انتخاب رئیس جمهور اصلح است این موضوع باید توسط ائمه جمعه و جماعت در تریبون‌های مختلف تبیین شود.

وی اذعان کرد: انتخاب رئیس جمهور اصلح که با انتخاب با بصیرت مردم محقق می‌شود زمینه‌ساز عبور از مشکلات موجود است و مردم باید با بصیرت و آگاهی در این عرصه حساس و مهم مشارکت کنند.

امام جمعه کامیاران در ادامه مشارکت در انتخابات را لبیک به ندای رهبر معظم انقلاب تعبیر کرد و گفت: مردم باید با عقل و درایت از حریم ولایت دفاع کنند و با مشارکت حداکثری ضمن دفاع از ارزش‌ها موجب یاس و ناامیدی دشمنان شوند.

ماموستا حسینی با تاکید براینکه رهبر انقلاب یک شخصیت جهانی است، باید در دفاع از حریم ولایت با تمام وجود تلاش کنیم، گفت: سخنان رهبر معظم انقلاب در مورد انتخابات و انتخاب فرد اصلح باید ملاک عمل و حرکت مردم باشد.

وی اذعان کرد: امروز ائمه جمعه در خطبه‌های نماز جمعه وظیفه دارند، مردم را به مشارکت حداکثری و انتخاب اصلح راهنمایی و دعوت کنند.

امام جمعه کامیاران افزود: هرکسی که رئیس جمهور ایران شود باید تعهد به مردم را داشته باشد و حتما مردمی بودن را مدنظر داشته باشد.

فارس


برچسب‌ها: سیدمحسن حسینی , امام جمعه کامیاران , انتخابات ریاست جمهوری , انتخابات1400

تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 1:16 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

جسد «آرتین ایران نژاد» پناهجوی سردشتی در نروژ شناسایی شد

جسد «آرتین ایران نژاد» پناهجوی سردشتی در نروژ شناسایی شد

جسد «آرتین ایران نژاد» پناهجوی سردشتی در نروژ شناسایی شد

کامیاران نیوز:رسانه ها از تحقیقات پلیس نروژ بر روی جسد کودک خردسالی که پیشتر در سواحل جنوب غرب این کشور پیدا شده بود، خبر دادند. بر اساس این گزارش آزمایش دی ان ای نشان می‌دهد، جسد مذکور متعلق به «آرتین ایران نژاد» پناهجوی کرد ایرانی است.

به گزارش کامیاران نیوز،بر اساس تحقیقات پلیس نروژ جسد «آرتین ایران نژاد»  پانزده ماهه، روز اول ژانویه ( ١٠ دی ماه) از سوی یک ماهیگیر محلی در شهر کارموی نروژ پیدا شده بود. گفته می شود؛ پس از ماه ها انتظار تحقیقات، پلیس با استناد به دی ان ای یکی از بستگان خانواده ایران نژاد به نتیجه رسیده است. پناهجوی سردشتی

بر اساس اعلام پلیس؛ جسد کودک در داخل یک جلیقه نجات بزرگسالان بوده و به علت ماندن بیش از حد در آب چیز زیادی از آن باقی نمانده است زیرا جسد آرتین بیش از دو ماه در آب شناور بوده است. پناهجوی سردشتی

به گزارش هه وال موکریان، رسول ایران نژاد ٣٥ ساله، شیوا محمدپناهی ٣٥ ساله ،آنیتا ٩ ساله، آرمین ٦ ساله و آرتین پانزده ماهه روز ٦ آبان سال گذشته هنگام عبور از کانال مانش جان باختند.

این خانواده کرد اهل سردشت در استان آذربایجان غربی به همراه ١٨ نفر دیگر سوار بر یک قایق از فرانسه عازم بریتانیا بودند. رسول ایران‌نژاد در این حادثه غرق شد و همسر و دو فرزند خردسال آنها‌‌ در اثر ایست قلبی جان باخته بودند و تلاش برای احیای آنها موفقیت آمیز نبود.

در همان موقع جستجو برای پیدا کردن جسد آرتین بی نتیجه ماند. جسد او پس از بیش از دو ماه سرگردان بودن در دریای شمال، نزدیک به هزار کیلومتر دورتر از محل حادثه پیدا شد.

جسد چهار عضو دیگر این خانواده چند روز پس از حادثه به ایران بازگردانده شد و در گورستان شهر سردشت دفن شدند.  مرگ این خانواده واکنش‌های زیادی را در ایران و اروپا بدنبال داشت.

 هه وال موکریان


برچسب‌ها: اخبارسردشت , مهاجرین , پناهجویان , تحولات انگلیس

تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 1:13 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

پرواز سنجاب ها از خراسان جنوبی به کامیاران

پرواز سنجاب ها از خراسان جنوبی به کامیاران

کامیاران نیوز:۵ بطانه سنجاب ایرانی کشف شده در خراسان جنوبی در شهرستان کامیاران استان کردستان رها سازی شد.

به گزارش کامیاران نیوز، رئیس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان بیرجند در گفتگو با خبرنگار صدا و سیمای خراسان جنوبی گفت: مأموران یگان حفاظت محیط زیست شهرستان بیرجند در بازدید از پرنده فروشی‌های شهرستان ، ۵ بطانه سنجاب ایرانی را که بصورت غیرمجاز نگهداری می‌شدند کشف و ضبط کردند.

اسدالله حاتمی افزود: این سنجاب‌ها پس از مدتی قرنطینه، توسط حامیان محیط زیست با هواپیما به تهران و سپس به شهرستان کامیاران استان کردستان منتقل شدند.

وی گفت: این سنجاب ها در مناطق حفاظت شده‌ی شهرستان کامیاران که یکی از مهمترین زیستگاه های این گونه‌ی خاص است رهاسازی شدند تا به احیاکنندگان جنگل‌های بلوط ایران ملحق شدند.

رئیس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان بیرجند افزود: سنجاب ایرانی یا سنجاب قفقازی (نام علمی: Sciurus anomalus) نوعی سنجاب است که در جنگل‌های پهن برگ قفقاز، آناتولی، زاگرس و مدیترانه شرقی زندگی می‌کند که به دلیل مخفی کردن بذر بلوط زیر خاک نقش بسیار مهمی در رویش و حفظ جنگل‌های بلوط بر عهده دارند و همچنین به عنوان طعمه ضامن بقای بسیاری از گوشتخواران از جمله روباه، شغال و پرندگان شکاری می‌باشد.

حاتمی گفت: متأسفانه سنجاب ایرانی توسط متخلفان سودجو، زنده گیری و پس از انتقال به شهر‌های بزرگ به عنوان حیوان خانگی به فروش می‌رسد.

وی گفت:نسل سنجاب ایرانی از پستانداران خاص به دلیل جمع آوری میوه‌های بلوط توسط مردم و اسارت بی اندازه این حیوان زیبا توسط شکارچیان برای فروش، به شدت در حال کاهش و انقراض است.

صداوسیما


برچسب‌ها: دنیای حیوانات , حیات وحش , اخبارکامیاران , قاچاق حیوانات

تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 1:8 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

دیدارمدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کردستان باخانواده های شهیدان شهرستان کامیاران

دیدارمدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کردستان باخانواده های شهیدان شهرستان کامیاران

کامیاران نیوز:مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کردستان با اشاره به جايگاه شهید و شهادت گفت: خون پاك شهيدان موجب اقتدار ايران اسلامی شده است.

خون پاك شهيدان موجب اقتدار ايران اسلامی شده است

به گزارش کامیاران نیوز،رضا نجفی در دیدار با خانواده‌های شهدا و ایثارگران شهر قلعه و روستاهای دارشادمان، هجوم‌آباد، محمودآباد و چقاماران از توابع شهرستان کامیاران با اشاره به جايگاه شهيد و شهادت گفت: خون پاك شهيدان موجب اقتدار ايران اسلامی شده است و صاحبان اصلی اين انقلاب خانواده‌های معظم شهدا و خود شهدا چراغ راه ما هستند.
وی با بيان اينكه خانواده‌های شهدا همواره در راستای دفاع از آرمان‌های شهدا و دفاع از ارزش‌های انقلاب پيشقدم بوده‌اند، گفت: خانواده‌های معظم شهدا صاحبان اصلی انقلاب هستند و چون خود را سهام‌دار انقلاب می‌دانند در پيشبرد اهداف نظام همواره نقش‌آفرينی می‌كنند.
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کردستان خاطرنشان کرد: نهال طيبه انقلاب به بركت خون شهيدان آبياری و تنومند شده است و بركات آن در سراسر جهان بر مسلمانان و آزادیخواهان جهان سايه افكنده است.
وی از شهدا به عنوان انسان‌های والامقام نام برد و گفت: شهيد و شهادت در فرهنگ دينی ما يك واژه پر جاذبه است و ما بايد برای آن قدر و منزلتی خاص قائل شويم و اين واژه‌ها را در جامعه دينی خود رواج دهيم تا نسل آينده با اين كلمات انس بگيرند. پيروزی، سربلندی و اقتدار ايران اسلامی را مرهون خون شهيدان می‌دانیم و تا آخرين نفس پیرو راه آن‌ها خواهیم بود.
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کردستان با اشاره به اهميت شهادت در دين اسلام گفت: شهيدان برای هدف خود كه همان تكليف الهی بود پا به عرصه جهاد گذاشتند و در اين راه از ديگران سبقت گرفتند و حتی بزرگان دين آرزوی شهادت را داشتند.

ایثار


برچسب‌ها: رضا نجفی , احمدرضالطفی , بنیادشهیدوامورایثارگران شهرستان کامیاران

تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 1:2 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

مدیر مدرسه علمیه کامیاران: مردم در ۲۸ خرداد حماسه می آفرینند

مدیر مدرسه علمیه کامیاران:

مردم در ۲۸ خرداد حماسه می آفرینند

سیدجلال حسینی

 

کامیاران نیوز: مدیر مدرسه علمیه کامیاران گفت: انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم از بسیاری جهات قابل توجه و حساس است و امیدواریم ملت ایران در ۲۸ خرداد افتخارآفرینی کنند.

به گزارش کامیاران نیوز، حجت الاسلام سیدجلال حسینی امروز در نشستی با طلاب بسیجی مدرسه علمیه شهرستان کامیاران عنوان کرد: انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم از بسیاری جهات قابل توجه و حساس است و امیدواریم  ملت ایران در ۲۸ خرداد افتخارآفرینی کنند.

وی افزود: نقش طلاب و روحانیون در تبیین ویژگی های نامزد اصلح بسیار مهم است، بنابراین می طلبد که این روزها طلاب و مبلغین در جامعه حضوری پرشور داشته باشند.

حجت الاسلام حسینی ادامه داد: همه ما وظیفه داریم که نامزد اصلح و شایسته برای سامان دادن مشکلات موجود کشور را به مردم معرفی کنیم و این یک وظیفه و تکلیف دینی و الهی است، بنابراین بی تفاوتی در این روزهای سرنوشت ساز به نوعی یک حرکت غیرمیهنی محسوب می گردد.

مدیر مدرسه علمیه کامیاران گفت: خوشبختانه مردم استان کردستان در کنار دیگر هم وطنان در انتخابات حماسه آفرین خواهند بود و علیرغم تلاش دشمنان برای حاشیه سازی علیه این همه پرسی و جلوگیری از حضور مردم در پای صندوق های رای، بی شک حماسه ای دیگر در تاریخ سیاسی کشور به ثبت خواهد رسید.

حجت الاسلام حسینی خاطرنشان کرد: حضور ملت ایران در انتخابات ریاست جمهوری از روی بصیرت و بینش سیاسی و دینی باشد و از هرگونه تعصب و نگاه سیاسی در این همه پرسی به شدت پرهیز کنند.

حوزه


برچسب‌ها: سیدجلال حسینی , اخبارمذهبی کامیاران , اخبارمذهبی , حوزه علمیه امام باقرکامیاران

تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 0:50 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

حقوق‌های نجومی کماکان پابرجاست/ حقوق 85 میلیون تومانی تاجگردون در پست جدید

حقوق‌های نجومی کماکان پابرجاست

حقوق 85 میلیون تومانی تاجگردون در پست جدید

کامیاران نیوز:پس از گذشت کمتر از سه ماه از حضور تاجگردون در بیمه سرمد، فیش حقوقی منتشر شده او در ماه‌های فروردین و اردیبهشت سال جاری نشان می‌دهد که او در این دوماه به ترتیب ۷۳ و ۸۵ میلیون تومان بعنوان حقوق در این دو ماه دریافت کرده است.

حقوق‌های نجومی کماکان پابرجاست/ حقوق 85 میلیون تومانی تاجگردون در پست جدید

به گزارش کامیاران نیوز، غلامرضا تاجگردون رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس دهم که اعتبارنامه‌اش برای در مجلس یازدهم با رای قاطع نمایندگان رد و از حضور در مجلس باز ماند، اواخر اسفند سال گذشته به عنوان مدیرعامل بیمه سرمد وابسته به بانک صادرات منصوب شد.

حالا پس از گذشت کمتر از سه ماه از حضور تاجگردون در بیمه سرمد، فیش حقوقی منتشر شده او در ماه‌های فروردین و اردیبهشت سال جاری نشان می‌دهد که او در این دوماه به ترتیب ۷۳ و ۸۵ میلیون تومان بعنوان حقوق در این دو ماه دریافت کرده است.


فیش حقوقی فروردین‌ماه غلامرضا تاجگردون


فیش حقوقی اردیبهشت‌ماه غلامرضا تاجگردون

فارس


برچسب‌ها: بیمه سرمد , غلامرضا تاجگردون , حقوق های نجومی , فیش های نجومی

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 23:32 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

ندیده عاشقش شدم/ پسری که با اهدای عضو، به پدر شهیدش ملحق شد

ندیده عاشقش شدم

پسری که با اهدای عضو، به پدر شهیدش ملحق شد

کامیاران نیوز:2، 3فریم عکس،تمام خاطرات مهدی از پدرش بود اما هرچه بزرگ‌تر شد،بیشتر شبیه او شد. فکر و ذکر ایرج،جبهه رفتن برای امنیت مردم بود و مرخصی هم که می‌آمد،وقتش را صرف رسیدگی به خانواده شهدا می‌کرد. مهدی هم در بیمارستان محل کارش،همیشه دغدغه کمک به بیماران نیازمند داشت. بعد از آن تصادف و مرگ مغزی،همه می‌گفتند شاید مهدی دلش برای پدرش تنگ شده...

ندیده عاشقش شدم/ پسری که با اهدای عضو، به پدر شهیدش ملحق شد

به گزارش کامیاران نیوز،بعضی‌ها از امتحان سربلند بیرون می‌آیند اما بعضی‌ها امتحان‌ها را خسته و خجل می‌کنند با روح بزرگ و طبع بلندشان. همان انسان‌های گمنام اما بزرگی که هرچه دایره سختی‌ها و مصائب تنگ‌تر شود، عیار صبر جمیل‌شان بیشتر معلوم می‌شود و روزگار جز شکر و رضا و تسلیم، از آنها ثبت و ضبط نخواهد کرد. کافی است ساعتی پای صحبت‌های حاج خانم «سهیلا(اشرف) رییسی»، همسر سردار شهید «ایرج آقابزرگی نافچی» بنشینید تا مصداقی از همه این اوصاف را به چشم ببینید. همسر فداکار و مادر صبوری که در هر دو جایگاه، در معرض سخت‌ترین امتحانات قرار گرفت و از همه آنها با سربلندی عبور کرد. جست‌وجو درباره خانواده‌های فداکاری که با اهدای اعضای عزیزان خود، زندگی دوباره‌ای به بیماران ناامید می‌بخشند، ما را به این همسر شهید عزیز رساند که سال‌ها بعد از همسرش، برای آسایش و شادی دیگران از فرزندش هم گذشت. با گفت‌وگوی ما با این بانوی بزرگوار شهرکردی همراه باشید.

 

سردار شهید «ایرج آقابزرگی نافچی»

تو عاشق چیِ این «سیاه چولی» شدی؟

«از آنها اصرار بود و از پدرم انکار. تا می‌شنیدند سر و کله یک خواستگار جدید پیدا شده، دوباره گیوه‌هایشان را ورمی‌کشیدند و راهشان را کج می‌کردند سمت خانه ما. جواب پدرم اما فقط یک کلام بود: نه! به من می‌گفت: «بین اینهمه خواستگار، چرا این رو انتخاب کردی؟ نه قد داره نه قیافه. تو عاشق چیِ این «سیاه چولی»(سیاه سوخته) شدی؟»

به ظاهر ایرج نگاه می‌کردید، شاید حق را به پدرم می‌دادید. تازه، به خاطر بیماری «کفگیرک» در زمان کودکی، روی سرش هم به اندازه یک سکه، مو نداشت. اما این چیزها اصلاً به چشم من نمی‌آمد. به پدرم می‌گفتم: می‌گویید قیافه نداره؟ باشه. اما بیایید از ایمانش برایتان بگویم، از چشم و دل پاکش، از دعا خواندنش. آنقدر قشنگ دعا می‌خواند که... بحث که به اینجا می‌رسید، پدرم با کلافگی می‌گفت: «آخه قشنگ دعا خوندن برای تو زندگی میشه؟! این پسر همه فکر و ذکرش جبهه‌ست. دختر! یکی میری، دو تا برمی‌گردی ها...» گفتم: خودتون هم می‌دونید، اگه قرار باشه اتفاقی بیفته، جبهه هم نره، می افته... مرغ پدرم اما یک پا داشت: «من به آقا بزرگی‌ها دختر نمی‌دم.»

 

حاج خانم «سهیلا(اشرف) رییسی»، همسر شهید آقابزرگی

ببخشید! جنگ‌زده یعنی چی؟

می‌خواهم قصه را از اول اولش بدانم. می‌پرسم: آبادان کجا، شهرکرد کجا؟ به خیالم سئوال ساده‌ای پرسیده‌ام. اما همین سئوال ساده، سهیلا (اشرف) رییسی را می‌بَرَد به روزهایی که همیشه آنها را از پشت یک شیشه تار به یاد می‌آورد؛ شیشه‌ای آغشته به خاک و خون و اشک. چشم‌هایش را می‌بندد و می‌گوید: «از تمام خانه و زندگی که در «جمشید آباد» آبادان داشتیم، فقط جان‌مان را به اضافه 2 دست لباس برداشتیم و رفتیم تا خودمان را از مهلکه‌ای که صدام ساخته بود نجات دهیم. 6 خواهر و یک برادر بودیم و من که کلاس سوم راهنمایی درس می‌خواندم، بزرگ‌ترین آنها بودم. بدتر از همه، دست‌تنهایی مادرم بود. پدرم مثل همیشه برای کار به کویت رفته‌بود و مادرم مانده بود با 7 بچه قد و نیم‌قد و شهری که از صدای توپ و خمپاره آرام و قرار نداشت. هرطور بود با کمک همسایه‌ها، ما هم راهی شدیم. آن روز کار من فقط گریه بود. دلتنگی برای خانه و زندگی‌مان به جای خود، دلم می‌خواست کنار دوستانم بمانم و به کمک رزمندگانی برویم که با دشمن می‌جنگیدند. اما بالاخره به همراه چند خانواده دیگر از همسایه‌ها سوار ماشین حمل گوشت! شدیم و حرکت کردیم. راننده پایش را روی گاز گذاشته بود و عراقی‌ها هم با باران خمپاره ما را بدرقه می‌کردند. اول به مسجد سلیمان رفتیم و 2، 3 شب مهمان مردمان خوب و مهمان‌نواز آنجا بودیم. اوضاع که کمی آرام‌تر شد، به طرف شهر «نافچ» از توابع شهرکرد رفتیم که زادگاه پدر و مادرم بود. آنجا ساکن خانه پدربزرگ شدیم و دوره جدید زندگی ما با یک عنوان غریب شروع شد؛ جنگ‌زده.»

حاج خانم مکث می‌کند. انگار در یک لحظه، برای هزارمین بار، فاصله کوتاه میان عرش و فرش در ذهنش مرور می‌شود و غم دوباره از پشت یک دیوار بلند 40 ساله سرک می‌کشد توی حیاط دلش: «تا مدت‌ها شوکه بودیم. از موقعی که به‌عنوان جنگ‌زده به سازمان مربوطه معرفی شدیم، اوضاع سخت‌تر شد. برای ما که در زندگی‌مان همه‌چیز داشتیم و تا آن موقع چیزی از کسی نخواسته‌بودیم، شرایط جدید خیلی سخت بود. در تمام آن روزهای سخت، فقط حرف‌های مادرم به ما دلداری می‌داد که مدام زیر گوشمان می‌خواند: خدا بزرگه. بابا برمی‌گرده، همه‌چیز درست میشه...»

 

ندیده، آرزوی داشتنش را کردم

«سوم راهنمایی را که تمام کردم، برای دبیرستان، مسافر هر روزه جاده نافچ - شهرکرد شدم. درس خواندن در دبیرستان «فجر اسلام» شهرکرد، اتفاق مهمی در زندگی من بود. کادر مدیریتی عالی مدرسه و دوست شدن با بچه‌های انجمن اسلامی، حال و هوای من و مسیر زندگی‌ام را تغییر داد. گذشت تا اینکه یک شب به پیشنهاد دختر خاله‌ام در مراسم دعا در مسجد شرکت کردیم و همین اتفاق ساده، ورق زندگی مرا برگرداند. تا وارد مسجد شدیم، شنیدم یک نفر در قسمت مردانه دارد دعا می‌خواند. آنقدر صدا و لحن دعا خواندنش دلنشین بود که به دختر خاله‌ام گفتم: آرزوی من اینه که شوهر آینده‌م کسی باشه مثل همین آقا؛ اهل دعا و مناجات، مؤمن و اهل جبهه و جهاد. دختر خاله‌ام در جواب گفت: «می‌دونی این کیه؟ ایرج، نوه دایی‌مونه.» به شوخی گفتم: یعنی میشه بیاد خواستگاری من؟... اما خیلی طول نکشید که این شوخی، حسابی جدی شد...»

روزگار بازی‌های عجیبی دارد. درست همان وقتی که فکر می‌کنی همه‌چیزت را گرفته و رهایت کرده میان انبوه مشکلات، پنجره‌ای به رویت باز می‌کند تا نفس تازه کنی و به یک زندگی جدید لبخند بزنی: «من واقعاً در این وادی‌ها نبودم و فقط از آرزویم برای آینده گفتم. همان سال بعد از گرفتن دیپلم، بلافاصله معلمی را به‌صورت حق‌التدریسی شروع کردم و خبر نداشتم دختر خاله‌ام موضوع را لو داده. بعدها شنیدم خاله مادرم که زن‌دایی ایرج می‌شد، به خانه آنها رفته و سر صحبت را با مادرش باز کرده. مادر ایرج گله کرده بود که: «هرچی به این پسر میگم زن بگیر، زیر بار نمی‌ره. مدام جبهه‌ست. میگه تا یک دختر باخدا و مؤمن و محجبه پیدا نکنم، ازدواج نمی‌کنم.» خاله خانم با معرفی من، گفته بود: «من همچین دختری رو می‌شناسم؛ دختر آقا غلامرضا.» مادر ایرج که ذهنیت خوبی از بعضی دخترهای آبادانی قبل از انقلاب نداشت، فوری مخالفت کرده بود. خاله هم با دلخوری از فامیلش دفاع کرده بود که: «خیلی هم دختر خوبیه. باحجاب، اهل نماز و روزه و...»

خلاصه آن بحث تا برگشتن ایرج از جبهه ادامه پیدا کرده و خاله یا همان زن‌دایی ایرج به او گفته بود: «من یک دختر خوب برات پیدا کردم که عضو انجمن اسلامی و خیلی باخداست اما مادرت میگه نه!» و همین معرفی مختصر و مفید باعث شد ایرج هم پیگیر ماجرا شود. اینطور بود که هر دوی ما مشتاق ازدواج با هم شدیم بدون اینکه حتی یک‌بار همدیگر را دیده باشیم!»

 

وقتی مراسم ازدواج بدون داماد برگزار می‌شود!

«رفت و آمد خانواده ایرج به خانه ما برای خواستگاری، 2 سال و 3 ماه ادامه داشت! من هم در آن مدت همه خواستگارهایم را رد کردم؛ از مهندس گرفته تا معلم و بقیه را. بالاخره بعد از ماجراهایی، پدرم تسلیم شد و رضایت داد اما تا جایی که می‌توانست، برای مهریه سخت گرفت. 2 دانگ خانه، 20 مثقال طلا و 700 هزار تومان. خبر این مهریه که در آن شهر کوچک پیچید، همه اهالی می‌گفتند: «حاج روح الله چه عروس گرانی آورده!»... به خیالم همه‌چیز تمام شده اما وقتی ایرج فردای همان روز پیغام داد عازم جبهه است، فهمیدم این تازه شروع ماجراست. در جواب گفتم به او بگویند: حالا؟ بعد از اینهمه انتظار برای راضی کردن پدرم؟ حداقل کمی بمان، بعد... گفته بود امکانش نیست. موظف است سر وقت خودش را به دوره آموزش نظامی نیروها برساند. خلاصه رفت و کار من شد دعا و نذر و نیاز برای اینکه سالم برگردد. 2 ماه بعد که برگشت، ظرف یک هفته، مقدمات مراسم عقد فراهم شد. به اصرار من و با اکراه حاضر شد برای خرید حلقه بیاید. قبلش گفته بود فقط انگشتر عقیق دستش می‌کند. همان‌جا در طلافروشی هم گفت: «من این رو دستم نمی‌کنم ها. بعداً ناراحت نشی.»

می‌پرسم: ناراحت نشدید؟ انگار حرف عجیبی زده باشم، ابروهای حاج خانم در هم می‌رود و می‌گوید: «ناراحت بشوم؟! همه‌چیز ایرج به نظر من قشنگ بود؛ رفتارش، اعتقاداتش، حرف زدنش با مردم و حتی همان صورت سیاه سوخته‌اش. باورتان می‌شود تا زمان عقد، ما 5 دقیقه هم تنهایی با هم حرف نزده‌بودیم؟ اما اینها مهم نبود. ما همدیگر را انتخاب کرده‌بودیم. بالاخره روز عقد رسید. ایرج شرط کرده بود هیچ سر و صدایی در مراسم نباشد. حالا من مانده بودم با فامیلی که اهل بزن و بکوب در مجلس عقد و عروسی بودند. کلی به همه سفارش کردم مراعات کنند و به احترام ایرج، حتی کِل هم نکشند. آقا داماد بالاخره وارد مجلس شد. اما فقط چند دقیقه بعد، همین که یکی از دخترها با خوانده شدن صیغه عقد کِل کشید، ایرج بلند شد و از اتاق بیرون رفت. زدم زیر گریه. از ایرج ناراحت نبودم، اتفاقاً از اقوام خودم ناراحت بودم که به اعتقادات او احترام نگذاشته بودند و عروسی مرا خراب کرده بودند...»

 

کِرِم آمریکایی؟ از خیر آرایش عروسی گذشتم

متعجب، فقط نگاه می‌کنم. مراسم ازدواج بدون حضور داماد! و عروس خانمی که ناراحت شدن از آقا داماد در قاموسش اصلاً تعریف نشده. اما جملات بعدی حاج خانم نشان می‌دهد خدا در و تخته را خوب با هم جور کرده‌بود: «من و ایرج حسابی به هم می‌آمدیم. خرید عروسی‌مان، خیلی مختصرتر از آن چیزی بود که فکرش را بکنید. از خرید یا کرایه لباس عروس و خرید کت و شلوار دامادی خبری نبود. او با یک پیراهن چهارخانه ساده و من هم با لباس کرم رنگی که پدرم از اصفهان برایم خریده بود، سر سفره عقد نشستیم. صبح روز عقد هم که رفتم آرایشگاه، تا آرایشگر آمد به صورتم یک نوع کرم مخصوص بزند، گفتم: نه، نه! از این کرم آمریکایی‌ها به صورتم نزنید. در جوابم گفت: پس برای چی اومدی آرایشگاه؟! گفتم: اطرافیان گفتند باید بیایم. اما حاضر نیستم از این کرم‌ها بزنم. خلاصه همان‌طور بدون آرایش برگشتم خانه و در مراسم عروسی حاضر شدم!

طبق رسم و سنت آن موقع، کل مراسم ازدواج ما همان مجلس ساده بود و همان شب از خانه پدری خداحافظی کردم و زندگی مشترک من و ایرج شروع شد. آن‌همه اتفاق افتاده و دلخوری و گریه و... پیش آمده بود اما همین‌که وارد خانه خودمان (همان تک‌اتاق در منزل پدرشوهرم) شدیم، انگار همه را فراموش کردیم. وقتی مهمان‌ها رفتند، دو تایی شروع کردیم به نماز و دعا خواندن. برای انتخاب‌مان و به هم رسیدن‌مان، سجده شکر به جا آوردیم و ایرج از فداکاری و صبوری من در آن دوره طولانی تشکر کرد. ایرج، 22 ساله و من 20 ساله بودیم که زندگی‌مان را شروع کردیم.» حاج خانم مکثی می‌کند و در ادامه می‌گوید: «چند سال قبل، داستان عشق و زندگی مشترکم با ایرج را برای یکی از دوستانم گفتم و او هم آن روایت‌ها را در قالب کتابی به نام «ندیده عاشقش شدم» گردآوری و تنظیم کرد. می‌دانید، دلم می‌خواست به جوانان این دوره و زمانه بگویم مراقب ارتباطاتشان باشند. وقتی بعضی روابط خارج از عرف را می‌بینم، برای دخترها و پسرهای جامعه نگران می‌شوم. کاش اگر هم به قصد ازدواج می‌خواهند با هم بیشتر آشنا شوند، مراقب باشند همه‌چیز طبق عرف و شرع و با اطلاع خانواده‌ها باشد.»

 

وقتی سردار جبهه روز اول زندگی، به گریه می‌افتد!

«اینطور بگویم که یک‌دفعه دنیایم تغییر کرد. من که در خانه پدری همه‌چیز برایم حاضر و آماده بود و دست به سیاه و سفید نمی‌زدم، حالا مسئولیت یک زندگی را بر عهده گرفته بودم. برخلاف خانه خودمان که ماشین لباسشویی داشتیم، در خانه جدید باید لباس‌ها را با دست می‌شستم. آنقدر نازپرورده بودم که همان روز اول با شستن چند تکه لباس، پوست دستم بلند شد و خون آمد. به نظر خودم اصلاً اتفاق مهمی نبود اما تا ایرج از بیرون آمد و دست زخمی‌ام را دید، زد زیر گریه و گفت: «لعنت به من! اگه من خودخواه نبودم، اگه مرد خوبی بودم، نباید تو رو از زندگی راحتی که داشتی جدا می‌کردم، نباید می‌آوردمت توی این شرایط سخت... دیگه حق نداری دست به چیزی بزنی، دیگه نباید توی خونه کاری انجام بدی...» غافلگیر شده بودم. گفتم: نه. این چه حرفیه؟ من راضی‌ام. خودم تو رو انتخاب کردم. نه‌تنها از انتخابم پشیمان نیستم بلکه خدا را هم به خاطرش شکر می‌کنم.»

لبخند شیرینی پخش می‌شود روی صورت حاج خانم و در همان حال می‌گوید: «همین‌قدر دل‌نازک بود و حواسش به من بود اما نه به خاطر من و نه هیچ‌کس دیگر حاضر نبود از هدفش دست بردارد. اینطور بود که 10، 15 روز بعد از شروع زندگی‌مان ساکش را بست تا برگردد جبهه. من چیزی نگفتم اما صدای اعتراض مادرشوهرم بلند شد که: «می‌خوای تازه‌عروس رو تنها بذاری و بری؟» انگار تازه شستم خبردار شده‌باشد چه اتفاقی دارد می‌افتد، اشکم سرازیر شد. ایرج گفت: «اِ... قرارمون این نبودها.» گفتم: چیزی نیست. فقط دلم تنگ میشه. گفت: «هرچی می‌خوای، بگو برات انجام بدم. فقط می‌دونی که نباید بگی نرو جبهه...» گفتم: می‌دونم. و رفت...»

 

مگه لباس جبهه را اتو می‌زنند؟!

«به قولم وفادار ماندم و نه‌تنها هیچ‌وقت با جبهه رفتنش مخالفت نکردم، بلکه هر بار به بهترین شکل راهی‌اش می‌کردم. شاید باورتان نشود اما لباس‌های جبهه‌اش را هم اتو می‌زدم! مدام می‌گفت: «خانم! این کار رو نکن! آخه مگه لباس خاکی جبهه رو اتو می‌زنن؟ باور کن بچه‌ها توی سنگر دستم می‌اندازن. میگن: حاجی! با خط اتوی شلوارت میشه خربزه قاچ کرد!» اما گوش من بدهکار نبود. در جوابش می‌گفتم: لباس‌های جبهه، محترمه. باید تمیز و اتوکشیده باشه... خلاصه دردسرتان ندهم. همین‌قدر بگویم که 2 سال و 3 ماه برای رسیدن به هم، جنگیدیم. کل زندگی مشترکمان هم، 2 سال و 3 ماه بود. البته این که می‌گویم، به حساب تقویم و گذر ایام بود وگرنه درمجموع شاید 3، 4 ماه در کنار هم بودیم!»

خاطره روزهای مرخصی برای حاج خانم زنده می‌شود؛ همان روزهایی که انگار دنیا رنگ دیگری بود. همان روزهایی که شیرینی‌اش بر کوتاهی‌اش غلبه داشت: «کلی انتظار می‌کشیدم تا چند روز بیاید مرخصی. البته خیال نکنید فقط برای دیدن من و خانواده‌اش از منطقه دل می‌کَند. وقتی هم که می‌آمد، یا مدام در حال جمع‌آوری کمک‌ها برای جبهه و سازماندهی نیروها برای اعزام بود یا وقتش را صرف سرکشی به خانواده شهدا و رزمندگان روستاهای اطراف می‌کرد. از اول به من گفته بود حقوق معلمی‌ام را برای خودم پس‌انداز کنم. با حقوق خودش هم زندگی را اداره می‌کرد و هم مایحتاج موردنیاز خانواده شهدا و رزمندگان را تهیه می‌کرد. من هم هیچ مخالفتی با کارهایش نداشتم.

یک‌بار گفت: «اینهمه فداکاری و صبوری کردی به هم برسیم، بالاخره قرار نیست چیزی از من بخواهی؟» مِن‌مِن‌کنان گفتم: فقط آرزوم آینه که ماه رمضان پیش هم باشیم. با تعجب گفت: «ماه رمضان که فقط روزه و دعا و اینهاست!» گفتم: خب منم همین رو می‌خوام... نه نگفت. 2 ماه رمضان زندگی مشترکمان را جبهه نرفت و کنارم ماند. با هم قرآن و دعا می‌خواندیم، شب‌های احیا با هم به مسجد می‌رفتیم و... روز آخر ماه مبارک که با هم قرآن را ختم می‌کردیم، می‌رفت 2 مدل شیرینی می‌خرید. می‌گفت: «یکی برای ختم قرآن تو، یکی برای ختم قرآن من.» و روز عید فطر می‌بردیم مسجد و بین نمازگزاران پخش می‌کردیم.»

 

نکند برای شهادت من دعا نمی‌کنی؟

«از وقتی مسئولیت آموزش نظامی تیپ 44 قمر بنی‌هاشم (ع)­ را بر عهده‌اش گذاشته بودند، دیگر وقتی برای فراغت و رسیدگی به امور شخصی و خانوادگی نداشت. من هم گرچه خیلی دلتنگش می‌شدم اما به اعزام‌های طولانی‌اش اعتراض نمی‌کردم. در این میان اما عطشش برای شهادت را نمی‌توانستم بپذیرم. هرکدام از دوستانش که شهید می‌شدند، آتش ایرج برای شهادت تندتر می‌شد. وقتی ظرف مدت کوتاهی چند نفر از همرزمان نزدیکش شهید شدند، مدام افسوس می‌خورد و می‌گفت: «ببین اینها چقدر پاک بودند که با شهادت رفتند. حتماً یک عیبی در کار من هست که هنوز مانده‌ام. حتماً هنوز خوب پاک نشده‌ام...» یک‌بار که داشت همین‌طور در فراق دوستانش و بی‌توفیقی خودش ناله می‌کرد، انگار چیزی در ذهنش جرقه زده باشد، به طرف من برگشت و گفت: «شاید هم تو برای شهادت من دعا نمی‌کنی...»

در جوابش گفتم: معلومه که دعا نمی‌کنم. کدوم زنی حاضره برای شهادت شوهرش دعا کنه؟ اصلاً مگه همه باید شهید بشن؟... انتظار این حرف‌ها را نداشت. با لحن خاصی گفت: «خواهش می‌کنم جلوی شهادت منو نگیر. برام دعا کن.» این بار ملاحظه نکردم و گفتم: برای من از این حرف‌های جبهه‌ای نزن. ببین! تا هر وقت جنگ هست، برو جبهه. خودم هم همیشه راهی‌ت می‌کنم. اما دیگه از من نخواه برای شهادتت دعا کنم. گفت: «خواهش می‌کنم دعا کن به آرزوم برسم.» گفتم: حتماً دعا می‌کنم اما برای سلامتی‌ت.»

 

به این میگن مرد؛ نپرسید بچه دختره یا پسر

«بزرگ‌ترین اعزام سراسری نیروهای بسیجی به جبهه در قالب سپاهیان محمد رسول الله (ص) در شهریور سال 65 در پیش بود و ایرج هم حسابی مشغول سازماندهی نیروها. و این اتفاق مصادف شده بود با زمان به دنیا آمدن فرزندمان. درست شبی که قرار بود فردا صبحش نیروها اعزام شوند، کار من به بیمارستان کشید. شب با درد شدیدی برای من به صبح رسید اما بچه به دنیا نیامد. دکتر گفت: «احتمال خفه شدن نوزاد وجود دارد. چاره‌ای جز عمل سزارین نیست.» آن روزها عمل سزارین، اتفاق جدید و البته ترسناکی بود. از ایرج که رضایت کتبی برای عمل گرفتند، آمد بالای سرم و کلی گریه کرد! گفت: «من دوباره خودخواهی کردم. من بچه خواستم که تو مجبور شدی این‌همه درد بکشی. اگر من خودخواه نبودم، تو اینطور به خطر نمی‌افتادی و مجبور نمی‌شدی این عمل جراحی سخت رو انجام بدی...»

شهید ایرج آقابزرگی در مقطعی که مجروح شده بود

حاج خانم سری به حسرت تکان می‌دهد و در ادامه می‌گوید: «پسرمان که به دنیا آمد، فقط یک ساعت تا موعد اعزام نیروها مانده بود. زن‌دایی‌ام آمد و گفت: «ایرج میگه وظیفه من چیه؟ بمونم یا برم؟» گفتم: بهش بگید ازت راضی نیستم اگه نری. من و بچه، حالمون خوبه. با خیال راحت برو. زن‌دایی رفت و برگشت و با ناراحتی گفت: «این دیگه چه مردیه! اصلاً نپرسید بچه پسره یا دختر.» فوری در جوابش گفتم: اتفاقاً باید خوشحال باشید. یعنی اصلاً برایش فرقی نداشته که پسردار شده یا دختردار. به این میگن مرد... اما ایرج رفت و دل مرا هم با خودش برد. روزهای بیمارستان با دلتنگی، خیلی سخت می‌گذشت. خدا انگار صدای دلم را شنیده بود که شب سوم بستری، ایرج را برایم رساند. می‌گفت: «با نیروها که به منطقه رسیدیم، در سنگر توی فکر بودم که یکی از بچه‌ها گفت: چرا ناراحتی؟ گفتم: نه. خدا رو شکر که وظیفه‌مون رو انجام دادیم. فقط مجبور شدم خانمم رو بذارم بیمارستان و بیام. گفت: چرا؟ اتفاقی افتاده؟ گفتم: بچه‌مون به دنیا اومده. گفت: به سلامتی. اما عجب کاری کردی! خب کارها رو می‌سپردی به معاونت و می‌موندی پیش خانمت... خلاصه رفقا کارها رو هماهنگ و منو راهی کردن بیام پیش شما.»

 

شهید آقابزرگی و تنها فرزندش، «محمد مهدی»

سهم پسر از پدر؛ فقط سه ملاقات

«10، 15 روزی که ایرج پیش من و پسرمان «محمد مهدی» بود، شیرین‌ترین روزهای زندگی بود. بعد از آن، دو بار دیگر هم که برای کار تدارکات جبهه، مأموریت یک روزه آمده‌بود، توانست پسرش را ببیند. آخرین بار که رفت، 2 ماه بعد، خبر شهادتش را آوردند؛ وقتی مهدی 4 ماهه بود... یک گوشه نشسته بودم و مدام با ایرج حرف می‌زدم و می‌گفتم: خدا رو شکر به آرزوت رسیدی. حقت، شهادت بود. لیاقتش رو داشتی... اما نگرانی برای آینده پسرم یک لحظه آرامم نمی‌گذاشت. نمی‌دانستم دست‌تنها چطور باید او را بزرگ کنم. در گلزار شهدا وقتی صورت مهدی را روی صورت پدرش گذاشتم، به ایرج گفتم: قول میدم پسرت رو طوری بزرگ کنم که بفهمه جانت رو در چه راهی دادی.

وصیت‌نامه ایرج را که خواندند، دلم از قدرشناسی‌اش شاد شد. درباره من نوشته بود: «بهترین همسر دنیا بود. مونسم بود. هیچ‌وقت مانع جبهه رفتنم نشد و من، مدیونش هستم. اختیار تمام زندگی‌ام، اموال و فرزندم به دست همسرم باشد. بعد از شهادت من تا وقتی می‌تواند پیش خانواده‌ام بماند اما هر وقت خواست، می‌تواند فرزندش را بردارد و برود.»

 

شهید یرج آقابزرگی در کنار برادر کوچکترش، «یوسف»

باور کن زندگی جریان دارد...

«بعد از مراسم چهلم شهادت ایرج، هر بار پدر و مادرم دنبالم آمدند تا ما را به خانه‌شان ببرند، خانواده شوهرم اظهار دلتنگی کردند و آنها را راضی کردند من و مهدی مدتی دیگر پیش‌شان بمانیم. یک سال و چند ماه از شهادت می‌گذشت که گفتم: اجازه بدید برم. باید به شرایط جدید عادت کنیم. اگه مشکلتون ازدواج کردن منه، خیالتون راحت باشه چون من بعد از ایرج دیگه ازدواج نمی‌کنم. برخلاف انتظارم در جواب گفتند: «این چه حرفیه؟ تو هنوز جوانی. حق زندگی داری.» تازه فهمیدم پچ‌پچ‌های چند وقت اخیر، بی‌دلیل نیست. وقتی پیشنهاد ازدواج من و برادر شوهرم را مطرح کردند، خنده‌ام گرفت. برایم شبیه شوخی بود. آقا «یوسف»، برادر ایرج که همرزم او در جبهه بود، 3 سال از من کوچکتر بود. به همین دلیل آنچه می‌گفتند، برایم غیرقابل‌قبول بود. اما ماجرا واقعاً جدی شد و همه بزرگترها هم از این پیشنهاد حمایت کردند. هرچه گفتم این جوان، گناه دارد. او را در مقابل عمل انجام‌شده قرار ندهید، بعداً پشیمان می‌شود، گوششان بدهکار نبود. گفتند: «اجبار در کار نیست. خودش قبول کرده. حتی گفته همون مهریه ازدواج با ایرج رو برای ازدواج او هم بنویسیم.» خلاصه تا به خودم بیایم، عاقد خبر کردند و...»

برای اشرف رییسی 22 ساله، همه‌چیز مثل یک خواب عجیب بود؛ خوابی که حتی در بیداری هم ادامه داشت. اما او این بار هم با سلاح صبر و تسلیم به استقبال پیشامدهای زندگی رفت: «پذیرفتن شرایط جدید برایم اصلاً آسان نبود. نمی‌توانستم کسی را به جای ایرج قبول کنم. آقا یوسف هم وضعیت بهتری نداشت. اینطور بود که بعد از عقد، برگشت جبهه. بگذریم که با خبر شروع عملیات و نگرانی برای سلامتی آقا یوسف و واهمه از حرف مردم، چه بر من گذشت اما بالاخره او به سلامت برگشت. خواست خدا بود که کم‌کم مهرمان به دل هم افتاد و زندگی‌مان گرم شد. جنگ هم تمام شد و آقا یوسف کار خوبی پیدا کرد. دختر و 2 پسرمان هم که به لطف خدا به دنیا آمدند، زندگی‌مان شیرین‌تر شد.»

 

«محمد مهدی آقابزرگی» و پدر شهیدش

برادرزاده‌ای که پسر شد، عمویی که پدر ماند

«همه از رابطه خوب 3 فرزند حاج یوسف با مهدی تعجب می‌کردند. آنقدر دوستش داشتند که حاضر بودند جانشان را هم برای او بدهند. همه اینها به خاطر علاقه و محبت عمیقی بود که حاج یوسف نسبت به مهدی داشت. الحق او برای من و مهدی سنگ تمام گذاشت و هرچه خواستیم، فراهم کرد. مهدی به او می‌گفت «بابا» درحالی‌که 2 پسر خودش از روی احترام، او را حاج یوسف صدا می‌کردند. مهدی هم واقعاً پسر خوبی بود؛ یک جوان شاد و سرزنده که با مهربانی ذاتی‌اش خیلی زود با همه می‌جوشید. فوق دیپلم پرستاری را که گرفت، در بیمارستان مشغول کار شد. آنجا هم حسابی کار راه انداز بود و هر کاری از دستش برمی‌آمد، برای بیماران انجام می‌داد. ما که خبر نداشتیم، بعدها شنیدیم اگر کسی پول نداشت هزینه بیمارستان را بدهد، کمکشان می‌کرد و همه تلاشش را می‌کرد که گره از کارشان باز کند. مهدی را در 24 سالگی داماد کردیم. خدا یک پسر نازنین به نام «محمد طاها» هم به او داد. همه‌چیز خوب بود. عروسم از دخترم به من نزدیک‌تر بود و بیشتر از دخترم هوایش را داشتم. خیلی خوب و خوش بودیم تا آن روز که...»

محمدمهدی سر مزار پدر شهیدش در شهر «نافچ»

کلمات پا پس می‌کشند. انگار از مادر شرم دارند برای نوشتن درباره آن روز و مرور آن اتفاق تلخ. حاج خانم اما باز هم صبوری می‌کند، این بار هم از خود می‌گذرد و می‌گوید: «2 سال و نیم قبل بود که خبر دادند مهدی تصادف کرده. در همان پیچ تند شهر نافچ که قبل از آن، قتلگاه چند جوان همشهری و روستاهای اطراف شده بود. ما در شهرکرد زندگی می‌کردیم و مهدی برای دیدن پدربزرگش و زیارت مزار پدرش به نافچ رفته بود که در مسیر برگشت در همان پیچ، ماشینش چپ کرده بود. خبر را جدی نگرفتم. قبلاً چند بار دیگر هم تصادف کرده بود و ماشینش را نو کرده بودیم. فکر می‌کردم دوباره یکی از آن تصادف‌هاست. گریه حاج یوسف از پشت تلفن اما نشان داد این بار فرق دارد. به بیمارستان که رسیدم، مهدی در اتاق عمل بود. خبر دادند طحالش را درآورده‌اند. باز هم به دلم بد راه ندادم. گفتم: خیلی‌ها بدون طحال زندگی می‌کنند. نشسته بودم به دعا کردن و معنای رفت‌وآمدهای کادر پزشکی و پچ‌پچ‌هایشان را متوجه نمی‌شدم. بی‌قراری دخترم را که دیدم، گفتم: دخترم! بیا بنشین ذکر بگو که مهدی زودتر به هوش بیاد و خوب بشه. اما دخترم با گریه گفت: «مامان! چرا نمی‌خوای قبول کنی؟ مهدی دیگه از دستمون رفت. مهدی مرگ مغزی شده...»

 

کارت اهدای عضو، پیغام مهدی را به ما رساند

«تازه فهمیدم چه بر سرم آمده. خودم را کشاندم پشت شیشه اتاق آی‌سی‌یو و تا نگاهم به مهدی افتاد، تمام خاطرات آن 2 سال و 3 ماه زندگی با ایرج، تولد مهدی، شهادت ایرج و بزرگ کردن مهدی بدون او از مقابل چشمانم گذشت و از حال رفتم... مدتی که گذشت، کم‌کم زمزمه‌ها شروع شد. اما پسر کوچکم تا نامه درخواست اهدای اعضای مهدی را دید، غوغا به پا کرد. گفت: «حق ندارید امضا کنید. حق ندارید رضایت بدید. اگه شده، هلی‌کوپتر بگیرم، مهدی رو می‌برم تهران تا بهترین دکترها معالجه‌ش کنن.» اما تیم پزشکی گفتند امکان جابه‌جایی مهدی وجود ندارد. طفلک پسرم شبانه با هواپیما به تهران رفت تا مدارک پزشکی مهدی را به متخصصان نشان دهد. آن‌ها با پزشکان بیمارستان تماس گرفتند و شرایط مهدی را بررسی کردند. اما جواب آنها هم همان بود. چند روزی که گذشت، تیم پزشکی گفتند: «قلب مهدی به‌شدت تحت فشار است. برای خودش دیگر نمی‌شود کاری کرد. اگر دیر اقدام کنید، حتی دیگر امکان اهدای اعضایش هم وجود نخواهد داشت.»

کارت اهدای عضو مهدی که در میان وسایلش پیدا شد، ورق برگشت. کارتش را نشان‌مان دادند و گفتند: «او خودش برای اهدای عضو داوطلب شده بود. یعنی دوست داشت در چنین شرایطی، اعضایش را به بیماران فهرست انتظار اهدا کند و به آنها زندگی دوباره بدهد. حالا اگر رضایت ندهید، خواسته‌اش برآورده نمی‌شود و مدیون او خواهید شد.»

 

شاید دلش برای پدر شهیدش تنگ شده...

هیچ‌کس نمی‌داند چه نیرویی به دست‌های حاج خانم قدرت داد پای آن برگه را امضا کند. شاید شهید خودش به استقبال پسر عزیزکرده‌اش آمده بود. شاید خودش وساطت کرده بود تا مادر از جگرگوشه‌اش دل بکند تا او هم مثل پدرش برای همیشه زنده بماند. شاید... حاج خانم آهی می‌کشد، پرده اشک را از پیش چشم‌هایش کنار می‌زند و می‌گوید: «کم‌کم همه اقوام دور ما جمع شدند. پدربزرگ مهدی و سایر بزرگترها هم آمدند و گفتند: «پدر مهدی با شهادتش پیش خدا آبرومند شد. اهدای اعضای مهدی هم، رضایت خدا را شامل حال او می‌کند.» گفتند: «شاید مهدی دلتنگ پدرش شده. شاید دلش می‌خواهد برود پیش بابایش...» می‌شنیدم و قلبم آتش می‌گرفت. به حاج یوسف می‌گفتم: مهدی، یادگار شهید منه. چطور از من چنین انتظاری دارند؟...

اما عاقبت رضایت دادم. آخرین نفری هم که با مهدی وداع کرد، خودم بودم. آنقدر با او حرف زدم و اشک ریختم تا دلم آرام گرفت. گفتم: به خاطر محمد طاها چشم‌هات روز باز کن. تو خودت درد بی‌پدری کشیدی. راضی نشو پسرت هم این درد رو بچشه... این جملات را که می‌گفتم، احساس کردم قطره اشکی از گوشه چشم مهدی روی صورتش ریخت. دکترها و پرستارها را خبر کردم. هم به آنها التماس می‌کردم معاینه‌اش کنند هم به مهدی که اگر صدایم را می‌شنود، چشم‌هایش را باز کند. معاینات پزشکان اما به هیچ اتفاق امیدوارکننده‌ای ختم نشد. مهدی علائم حیاتی نداشت...»

حاج یوسف آقابزرگی در کنار نوه شهید، «محمد طاها»

بالاخره آن عمل‌های جراحی تلخ انجام شد؛ عمل‌هایی که در آن روی سکه برای چند خانواده دیگر، امیدبخش و شادی‌آفرین بود. کبد و کلیه‌های محمدمهدی آقابزرگی به 3 نفر زندگی دوباره بخشید و نام او را مثل پدرش جاودانه کرد. تنها فرزند سردار شهید ایرج آقابزرگی نافچی بعد از اهدای اعضایش در 32 سالگی در کنار پدرش آرام گرفت و مراسم هفتم او با مراسم سالگرد پدرش همزمان شد...

قصه پر فراز و نشیب خانواده شهید آقابزرگی به انتهای فصل پایانی رسیده و حالا سکوت است که میدان‌داری می‌کند. اما تا نگاه حاج خانم با عکس یک پسر نوجوان گره می‌خورد، لبخند چاشنی اشک‌هایش می‌شود و می‌گوید: «حالا دلخوشی ما، محمدطاها، پسر 11 ساله مهدی است. خیلی پسر خوب و بااستعدادی است و حافظ جزء 30 قرآن شده. ارتباط خیلی خوبی هم با ما دارد. با حاج یوسف حسابی جور است و «پدر» صدایش می‌زند. به من هم می‌گوید: «مامان! ناراحت نباشی ها. هر کاری داشتی، بگو خودم برات انجام میدم.»

فارس

 مریم شریفی


برچسب‌ها: اخبارشهدای کشور , اخباردفاع مقدس , رزمندگان دفاع مقدس , اخبارنافچ

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 23:21 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

زنگ تفریح کامیاران نیوز

زنگ تفریح کامیاران نیوز

 


برچسب‌ها: زنگ تفریح کامیاران نیوز

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 19:51 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

اختلاف رای رئیسی و همتی چقدر است؟

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 18:47 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

عکس/ زنی که ۱۰ قلو باردار شد

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 18:39 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

واکنش کاربران به سخنان رئیس جمهور: نزن در کسی را که می‌زنند درت را/ زمین گرده آقای روحانی!

واکنش کاربران به سخنان رئیس جمهور: نزن در کسی را که می‌زنند درت را/ زمین گرده آقای روحانی!

واکنش کاربران به سخنان رئیس جمهور:

نزن در کسی را که می‌زنند درت را

زمین گرده آقای روحانی!


برچسب‌ها: انتقادازروحانی

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 17:3 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

رسوایی جدید برای کاندیدای مدعی/ مهرعلیزاده دکتری «مهندسی اقتصاد» ندارد!

رسوایی جدید برای کاندیدای مدعی/ مهرعلیزاده دکتری «مهندسی اقتصاد» ندارد!

رسوایی جدید برای کاندیدای مدعی

مهرعلیزاده دکتری «مهندسی اقتصاد» ندارد!


برچسب‌ها: کاندیدای اصلاح طلبان , محسن مهرعلیزاده , مدرک تحصیلی جعلی , جعل مدرک

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 14:47 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

  برنامه کامل یورو ۲۰۲۰ به وقت ایران +عکس

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۰ | 14:21 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |

دکتر اسماعیل احمدی : بروکراسی ناکارآمد، بنیادی ترین دلیل بحران های اقتصادی واجتماعی کشور

دکتر اسماعیل احمدی : 

بروکراسی ناکارآمد، بنیادی ترین دلیل بحران های اقتصادی واجتماعی کشور

https://s4.uupload.ir/files/whatsapp_image_2021-06-08_at_12.50.55_0s28.jpeg


برچسب‌ها: دکتراسماعیل احمدی

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه هجدهم خرداد ۱۴۰۰ | 12:47 | نویسنده : روابط عمومی اخبارکامیاران |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.